واژه هـــایم رنـــگ بــاران دارد…
واژه هـــایم رنـــگ بــاران دارد…
وقتـــی از تـــو مــی نویســم،قلبــــم خیـــس دلتنـــگی اســــت…
وچشمــــانم طـــوفــــانی؛
چـــه زود بــا هــم بــودنمـــان خـــاطــره شد…
وکـــاش خـــاطـــره هــامـــان بــی رنــگ نشــونـــد….
حس قشنگ
اندام های تکراری واژه ها در ذهنم حرکات موزون دارند . . .
و من در حوالی قلبم گرمای عشق را حس می کنم ! ! !
ای کاش این حس قشنگ همیشه با من باشد . . .
چاره دیگری نیست
چاره دیگری نیست باید سوخت باید ساخت درون ویران از تنهایی را... فقط اینجوری (میشه) با تویی که عاشقم نبودی بمونم... تویی که برای رسیدن از
جنازه ام عبور کردی تویی که به بدون من بودن راضی شدی ...راضی شدی به خاطر دیگری به همه بگی لیاقت تو"...رو ندارم...با این همه من هرگز
نتونستم فراموشت کنم شاید ...خدا نخواست که ما رو از هم دیگه ناامید کنه من این تنهایی اجباری رو خیلی دوست دارم اما فقط به خاطر...تو"...اره
"(میشه) !
حسادت یا خساست
حسادت… خساست…
اسمشو هرچی میخوای بذار…
امــــــــــــــــا باور کن….
آغــــــــــــــــوش تــــــــــــــو فقــــــــــــط سهم منــــــــــــــــــــه